شهدادشهداد، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

شهداد - پسر قشنگ مامان

خاطرات زایمان دختر بزرگم فاطمه خانوم

1394/9/22 9:16
نویسنده : مامان شهداد
639 بازدید
اشتراک گذاری

برای دوستانی که وبلاگ منو مطالعه می کنند قبلا هم نوشتم که شهداد دومین نی نی منه . اولیش فاطمه خانومه که الان دوم دبیرستان هستند و ماشاا... یک سر و گردن از من بلندتر هم شدند. با قد 180 سانتی مترش دیگه نمی شه بهش گفت نی نی!!!محبت قرار بود زایمان طبیعی باشه که کلی درموردش تحقیق کرده بودم و آماده بودم اما رفتار وحشیانه یک پرستار اون زمان یعنی 17 سال قبل که هنوزم جزء به جزء یادمه باعث شد که دو تا پامو تو یک کفش کنم که فقط می خوام سزارین بشم . اینقدر استرس داشتم که دکترم قبول کرد. راستش دو روز قبل از موعد تعیینی زایمان رفته بودم بیمارستان ... رو از نزدیک ببینم و اتاقاش رو چک کنم و چون کمی هم انقباض و درد داشتم یک معاینه بشم که معلوم شه درد زایمانه یا نه .

پرستار موصوف که یک سالک گنده هم روی صورتش داشت و ... کلا ترسناک بود می خواست منو که خیلی هم خجالتی بودم معاینه داخلی کنه که گفتم نه و اجازه ندادم . فهمید که خیلی مضطربم و آماده نیستم اما چنان تحقیر آمیز حرفایی بهم زد که از گفتنش شرم دارم و بعد جوری معاینه ام کرد که دیگه نمی تونستم راه برم . زیر بغلم رو گرفته بودند و از بیمارستان بردند خونه . به دکترم زنگ زدم و اونم توضیح داد که انجام مکرر این معاینه بخشی از فرایند زایمان طبیعیه . اما من حاضر نبودم اجازه بدم دیگه کسی به من دست بزنه . به زور راضی اش کردم که منو سزارین کنه و اونم بناچار قبول کرد. 

هفدهم تیرماه بود که صبح ناشتا رفتم بیمارستان. تا ساعت 10 که آماده ام کردند و بردنم اتاق عمل . بر خلاف دفعه قبل برخوردشون با من که میخواستم سزارین کنم ایده آل بود. بهترین مراقبتی که می شد تصورش رو کرد . اتاق خوبی داشتم و پرستارها چنان خدماتی ارائه کردند که کلا دیگه زیر بار زایمان طبیعی نخواهم رفت. هر چند در قسمت بعدی براتون می نویسم که بعد زایمان چه امتحان سختی خدا از من گرفت ... تا بعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)